جوک اس ام اس عکس!!!
جوک اس ام اس عکس!!!
اینم یکی دیگه از سایتامpatoghshadii.ir
پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, :: 11:31 :: نويسنده : ایمان موسوی

میخوام اتوبوس بسازم .... اتوشو دارم اما بوس ندارم .. یه بوس میدی ؟ لازم دارم



ببینم، اگه یه روز از خواب بیدار بشی و ببینی: اون که دوستش داری گذاشته رفته . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . اونوقت، صبحانه چی میخوری؟



الايا ايهاالساقي ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولي تالار و شام و عاقد و عکاس و آرايشگر و فيلم و لباس و تاج و کفش و کيف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجير و سرويس طلا آنهم از آن سرويس خوشگلها... و از اين جور مشکلها



يک باب خانه در نياوران به مساحت 450 مترمفيد، سونا استخر جکوزي و پکيج، با ديد بسيار عالي... به خدا خوشبختي نمياره، برو سر خونه زندگيت



يكي از عكساتو يادگاري بده ميخوام بزارم لب قندون بچه به قند دست نزن



خوردن شیرینی خیلی راحته٬ خوندن داستان شیرین هم راحته٬ اما پیدا كردن دوست شیرین خیلی سخته! تو چطوری منو پیدا كردی؟مردن واسه زني كه عاشقشي خيلي آسون تر از زندگي با اونه



 

مردها ۳ تا آرزو دارند  ۱.اونقدر كه مادرشون ميگه، خوش تيپ باشن۲.اونقدر كه بچه شون ميگه، پولدار باشن ۳.اونقدر كه زنشون شك داره ، زن داشته باشن



امروز سالروز در گذشت مخترع sms است. برای شادي روحش 3 تا اس ام اس بلند بفرست!



لره میره ماشینشو بیمه کنه طرف میگه ایشالله هیچ وقت از بیمتون استفاده نکنین ترکه هم شاکی میشه میگه ایشالله شما هم از این پول خیر نبینینمشترک گرامی موجودی شما رو به پایان نیست !! اما خفمون کردی چقدر اس ام اس بازی میکنی عجب غلطی کردیم تو رو وارد طرح قرمز کردیم



قابل توجه آقایان: با توجه به در نظر گرفتن قیمت جدید سكه دیه از مهریه ارزانتر است.. حالا تصمیم با شماست

یه گاز از دماغت میدی؟ ......... از عاشقانه های خرگوش و آدم برفی



- به غضنفر میگن لپ لپ می خری؟
میگه : آره ! میگن حالا جایزه هم توش داره؟
میگه فکر نمی کنم
من لپ لپ رو واسه کیفیتش می خرم !!! ها هم ميگذارن دنبال قطار حالا ندو كي بدو! خلاصه بعد از هزار بدبختي، يكيشون ميرسه به قطار و ميپره بالا و دستشو دراز ميكنه دومي رو هم سوار ميكنه، ولي سومي بندة خدا هرچي ميدوه نميرسه. خلاصه خسته و كوفته برميگرده تو ايستگاه، يك بابايي بهش ميگه: آقاجان چرا اينقدر خودتونو خسته كرديد؟ قطار بعدي نيم ساعت ديگه حركت ميكنه، واميستاديد با اون ميرفتيد. اونم نفس زنان ميگه: منم نميدونم! والله من فقط قرار بود برم، اون دوتا رفيقام اومده بودن بدرقم



 يک روز غضنفر خواب ميبينه بزرگترين نون بربري دنيا را خورده صبح که بلند ميشه ميبينه لاحافش نيس



يك سال، يك ماه از محرم گذشته بوده ولي هنوز تو شهر صداي سينه‌زني ميومده. مردم ميرن پي ماجرا، ميبينن دسته تركها تو كوچه بن بست گير كرد



یه روز یه پسره میره تو مغازه و میگه: آقا کارتی دارین که روش نوشته باشه “تو تنها عشق من هستی” ؟ فروشنده هم میگه : بله آقاهه : لطفا 16 تا ازش بدین



اگر طاووس براي ناز كردن و روباه براي فريب دادن وتمساح براي اشك ريختن وكلاغ براي قارقار كردن داشته باشي ديگر نيازي به زن گرفتن نداري

لطفا ادامه مطلب هم مشاهده کنید



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, :: 11:12 :: نويسنده : ایمان موسوی

به علت  مشکلات پیش آمده چند روز اخیر اعم از پاره شدن کابل اینترنت ایران در دریا و همچنین مصرف زياد کاربران اينترنت مخابرات ايران علام کرد از شنبه اينترنت کلیه کاربران به صورت زیر سهميه بندي مي شود!!!

به کاربران مجرد روزي 5 ساعت اينترنت داده مي شود
افراد متاهل روزي 1 ساعت
دخترهاي ترشيده روزي 6 ساعت
وبمستر ها (مدير سايتها) روزي 8 ساعت

 

فری کنکور داشته میره سر جلسه، سوالها رو که پخش ميكنند، اول يك پنج دقيقه‌اي مبهوت به سؤالا خيره ميشه!!!
بعد يك بیست پنج تومني از جيبش درمياره شروع ميكنه تند تند شير يا خط كردن و پاسخ نامه رو پر كردن.
بعد 40-50 دقيقه يارو ممتحنه ميبينه فری خيس عرق شده!!! هي داره يك سكه رو ميندازه بالا ، زير لب فحش ميده.
ميره جلو ميپرسه: داري چيكار ميكني؟
ميگه: همه سوالا رو جواب دادم، دارم جوابامو چك ميكنم
 

به یارو میگن تو پیامبرا به کدومشون ارادات بیشتری داری؟
میگه حضرت سوج میگن: حضرت سوج نداریم که؟ میگه: خودم دیدم پشت یه ماشین نوشته بود یا سوج!

 



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, :: 10:12 :: نويسنده : ایمان موسوی

صبح زود مادری برای بیدار کردن پسرش رفت. مادر: پسرم بلند شو. وقت رفتن به مدرسه است. پسر: اما چرا مامان؟ من نمی خوام برم مدرسه.مادر: دو دلیل به من بگو که چرا نمی خوای بری مدرسه. پسر: 1- همه بچه ها از من بدشون می یاد. 2- همه معلم ها از من بدشون می یاد. مادر: اُه خدای من! این که دلیل نمی شه. زود باش تو باید بری به مدرسه. پسر: مامان دو دلیل برام بیار که چرا من باید برم مدرسه؟ مادر: 1- تو الآن پنجاه و دو سالته. 2- تو مدیر مدرسه هستی!

حیف نون رفته بوده چتربازی. موقع پرش از هواپیما، فرمانده بهش می گه: وقتی پریدی بیرون دکمه سبز می زنی چترت باز می شه، یک درصد اگر باز نشد، دگمه قرمز رو می زنی که حتما چترت باز می شه. بعد وقتی رسیدی پایین یک جیپ هم پایین منتظرته که می بردت پادگان. حالا بپر. حیف نون می پره، دگمه سبز رو میزنه چتر باز نمی شه، دگمه قرمز رو می زنه چتر باز نمی شه، می گه: "اگه شانس ماست، حالا وقتی برسیم پایین جیپه هم رفته!"


از حیف نون می پرسن خواهرت دختر زائیده یا پسر؟
 می گه به من اطلاع ندادن. هنوز نمی دونم دایی شدم یا خاله!

 به حیف نون می گن: نفت، طلای سیاه است. حیف نون فرداش یه 5 لیتری می اندازه گردنش!
 
 حیف نون مست می كنه، شنگول می شه، گرگه میاد می خورتش!


در پی دست یابی ایران به تکنولوژی پرتاب ماهواره،نام کهکشان راه شیری به بزرگراه شیخ فضل الله تغییر یافت.

اگه از دوران مجردیت لذت نمیبری ازدواج کن اون وقت حتما" از فکر کردن به دوران مجردیت لذت میبری

یه اصفهانیه یه هزاری میندازه تو صندوق صدقات تا شب هرکی میخواد پول بندازه میگه برین من حساب
کردم

یه نفر میره کولر بخره مرده میگه ابی باشه طرف میگه اگه  قرمز باشه بهتره.



ادامه مطلب ...
پنج شنبه 18 مهر 1392برچسب:, :: 9:41 :: نويسنده : ایمان موسوی


غضنفر تو مسابقه بيست سوالي شركت ميكنه، قبلش بهش ميگن جواب بيسكويته. ولي تو همون اول نگو! اولش يه چند تا سوال كن كه ضايع نشه. غضنفر ميگه باشه و ميره تو مسابقه، ميپرسه: آقا، يك كويته؟!  يارو ميگه: نه. ميگه: دوكويته؟ همينجوري ميگه تا ميرسه به نوزده كويت! يارو ميگه: من يه راهنمايي بهتون ميكنم، با چايي هم ميخورنش. غضنفر ميگه: آاااهان پس بگو، ‌قنده؟
هليكوپتر نشست وسط دیوونه خونه يكيشون گفت: قيل و قال نكنيد تا زنده بگيريمش!

----

یک روز ملا نصر الدین برای تعمیر بام خانه خود مجبور شد، مصالح ساختمانی را بر پشت الاغ بگذارد و به بالای پشت بام ببرد. الاغ هم به سختی از پله ها بالا رفت. ملا مصالح ساختمانی را از دوش الاغ برداشت و سپس الاغ را بطرف پایین هدایت کرد.
ملا نمی دانست که خر از پله بالا می رود، ولی به هیچ وجه از پله پایین نمی آید. هر کاری کرد الاغ از پله پایین نیآمد. ملا الاغ را رها کرد و به خانه آمد که استراحت کند. در همین موقع دید الاغ دارد روی پشت بام بالا و پایین می پرد. وقتی که دوباره به پشت بام رفت، می خواست الاغ را آرام کند که دید الاغ به هیچ وجه آرام نمی شود. برگشت.
بعد از مدتی متوجه شد که سقف اتاق خراب شده و پاهای الاغ از سقف چوبی آویزان شده، و سرانجام الاغ از سقف به زمین افتاد و مرد!
ملا نصر الدین با خود گفت لعنت بر من که نمی دانستم اگر خر به جایگاه رفیع و بالایی برسد هم آنجا را خراب می کند و هم خودش را از بین می برد.

----

میدونین کره ایها اسم بچشون رو چجوری انتخاب میکنن؟ از بلندی یه ظرف میندازن پایین صدای همونو میذارن اسم بچشون مثل: دنگ دینگ دونگ یا دونگ دینگ دانگ

----

غضنفر میره دزدی، صاحب‌خونه پا میشه میگه کیه اون جا؟ غضنفر میگه: هیشکی، گربه‌ست، بعععععع بععععع

----

يه خودكار قرمز برادرش ميميره،تا چهل روز مشكي مي نويسه!

----

یه نفر در کندوی عسل رو بر می داره، می بینه یه زنبوره می گه اِهم!

----

گرگه میشینه پای نِت آیدی شنگول و منگول رو پیدا میکنه . بعد اینقده باشون میچته تا راضیشون می کنه بیان سر قرار . سر قرار میبینه چوپان دروغگو به جای شنگول منگول میاد !

----

یک گنجیشک آبادانی داشته واسه خودش پرواز میکرده، یهو از دور یک عقاب میبینه. میره جلو، بالهاشو باز میکنه، میگه: هو ولک! بالها رو حال می‌کنی؟! عقابه میگه: برو عموجون، حال و حوصله ندارم. گنجیشکه میگه: نه جون ولک، نیگاه کن هیبت بال رو، رنگ پر رو، حال میکنی؟! عقابه میگه: برو بچه به بازیت برس ، من بهت اشاره کنم همه پرهات میریزه. گنجیشکه از رو نمیره، میگه: ههه! ولک پرهای من بریزه؟! نظاره کن قطر بال رو... صفا کن! عقابه شاکی میشه، یک تلنگر میزنه به گنجیشکه، همه پرهاش میریزه تعادلشو از دست میده سقوط میکنه.

همونجور که داشته لخت میافتاده پایین، داد میزنه: هوو ولک!... حال میکنی هیکل رو

-------

قطعه ای ادبی از غضنفر:

شب بود و خورشید به روشنی میدرخشید

پیرمردی جوان یکه و تنها همراه خانواده اش

در سکوت گوش خراش شب قدم زنان ایستاده بود!

 

چرچیل روزی سوار تاکسی شده بود و به دفتر BBC برای مصاحبه می‌رفت.

هنگامی که به آن جا رسید به راننده گفت آقا لطفاً نیم ساعت صبر کنید تا من برگردم.

راننده گفت: “نه آقا! من می خواهم سریعاً به خانه بروم تا سخنرانی چرچیل را از رادیو گوش دهم” .

چرچیل از محبوبیتش و علاقه‌ی این فرد به خودش خوشحال و ذوق‌زده شد و یک اسکناس ده پوندی به او داد.

راننده با دیدن اسکناس گفت: “گور پدر چرچیل! اگر بخواهید، تا فردا هم این‌جا منتظر می‌مانم!”



 






ادامه مطلب ...
صفحه قبل 1 ... 5 6 7 8 9 ... 10 صفحه بعد
پيوندها


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 89
بازدید هفته : 105
بازدید ماه : 245
بازدید کل : 38385
تعداد مطالب : 94
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

Alternative content


ابزار پرش به بالا
کد پیغام خوش آمدگویی